برای بخش بزرگی از مردم ایران و جهان اینستاگرام تبدیل به یکی از محبوبترین و شاید پرکاربردترین اپلیکیشنهای گوشیهای هوشمند شده است. کاربران آن هویت و برندینگ و مارکتینگ و حتی گاهی تمام کسب و کار خود را در آن ساخته و عرضه میکنند. جالب اینکه در ایران بدلیل اینکه یوتیوب هم! فیلتر است، اولین مواجهه جامعه با پدیده «فرد به مثابه رسانه» و آنچه که امروز به عنوان حرفه اینفلوئنسری میشناسیم، هم از دریچه این اپلیکیشن بوده است.
برای برخی این اپلیکیشن و امثال آن چنان در تاروپود زندگیشان نفوذ کرده که شاید بدون آن بسیاری قادر با تعریف تمامی هویت خود نباشند و اگر زبانم لال دست کسی روی دکمهای بلغزد! شاید عده زیادی دچار بحرانها و اختلالات روحی و جسمانی شوند. در باب اینکه این اپلیکیشن به هر دلیل عارضهها و نابهنجاری هایی هم در الگوی سبک زندگی ما (ایرانیها) ایجاد کرده و اینکه شکل جدید از زندگی نمایشی را بتدریج درون تودهها القاء و جانمایی کرده است، میتوان صدها مقاله و کتاب خواند و پیدا کرد. از اثرات «حباب فیلتری – Filter Bubble» گرفته تا Fake Newsهایی که ترمیم و اصلاح اثرات و آسیبهای اولیه و آتی آنها شاید دهها سال بطول انجامد.
ولی موضوع این نوشته تحلیل این موضوع نیست، و میخواهیم از منظری نوین به پدیدهای که بخش بزرگی از خواستهها، سبکزندگی، ارزشها و الگوی فکری ما را تحت تاثیر قرار داده است صحبت کنیم.
نزدیک به ۱۰ سال پیش و در یک روز جمعه گرم تابستانی در ۲۵ تیر سال ۱۳۸۹ اولین پست اینستاگرام توسط Mike Krieger (همبنیانگذار اینستاگرام) منتشر شد که عکسی از سگ وی و پای دوست دخترش بود. شاید این هم طنز تاریخی باشد که نخستین عکس این شبکه نه منظرهای فوقالعاده و نه سلفی و نه حتی یک کادربندی استاندارد و یا خلاقانه داشت، فقط یک سگ و یک پا با صندل!!!
۱۴ مهر همان سال (۱۳۸۹) این اپلیکیشن در پلتفرم iOS منتشر شده و بدلیل نوآوریهای خودش در طراحی ساده و البته بهرهگیری صحیح از اثر شبکهای در مدت کوتاهی به یکی از پرطرفدارترین اپهای بازار تبدیل شد. بطوریکه ظرف یکسال و در سه مرحله بیش از ۱۰۰ میلیون دلار سرمایه جذب کرد و ارزش آن در بازار نزدیک به ۵۰۰ میلیون دلار تخمین زده میشد.
اتفاق مورد نظر ما در ۲۱ فروردین ۱۳۹۱ یعنی ۲ سال پس از انتشار اولیه این اپلیکیشن رخ داد، در این روز بدون اعلان قبلی اینستاگرام نسخه اندروید خودش را هم منتشر کرد و یک هفته بعد هم در یکی روزهای تاریخی دنیای اینترنت، فیسبوک این شرکت را با قیمت یک میلیارد دلار خریداری کرد و دوره جدیدی در زندگی این اپلیکیشن آغاز شد. ولی در همان روزهای نخست اتفاق عجیبی در این شبکه و دیگر شبکههای اجتماعی افتاد.
در آن سالها اپل با فاصله برترین تولیدکننده گوشیهای هوشمند بود و شرکتهای نظیر سامسونگ، موتورولا و اچ تی سی و بطور کلی اکوسیستم اندروید توان مقابله با اپل را نداشت. این موجب شده بود که این شرکتها با رویکرد تولید گوشیهای نسبتاً ارزانقیمت سعی در کسب سهم بازار داشته باشند (آن موقع از پرچمدارهای کنونی سامسونگ، هواوی و امثالهم خبری نبود و در بهترین حالت سامسونگ سالی یکبار یک گوشی خوب معرفی میکرد) و بخشی از بازار را هدف بگیرند که قدرت خرید آیفون را نداشت و لذا بتدریج یک برداشت عجیب در دنیای واقعی و فضای مجازی بوجود آمده بود که دارندگان گوشیهای اندرویدی افرادی کمپول و یا متعلق به اقشار ضعیف جامعه هستند. بعنوان مثال و جهت یادآوری در آن زمان شاید بهترین گوشی اندرویدی که میتوانستید پیدا کنید Galaxy S2 و یا موتورولا Atrix بودند که با قیمت ۳۴۰ دلار عرضه شده بودند که بسیار ارزانتر از آیفون ۴S با قیمت ۶۵۰ دلاریاش بودند[۱].
از طرف دیگر ناپایداریها و ضعفهای امنیتی و کارکردی اندروید و پیچیدگیهای بروزرسانی نسخههای و تفاوتهای بعضاً بنیادین در معماری آنها هم مزید بر علت شده بود که بسیاری از توسعهدهندگان حدی اپلیکیشنها، پلتفرم اندروید را کلاً کنار گذاشته و فقط در فضای اکوسیستم اپل محتوای خود را منتشر کنند. اینستاگرام هم از این قاعده مستثنی نبود و و به همین دلیل یکی از نقاطی شده بود که کاربران آیفون توسط آن به اندرویدیها فخر میفروختند و داشتن آیفون حتی یک کلاس و طبقه جدید اجتماعی هم ایجاد کرده بود.
عصر فخرهای فناورانه
با خبر انتشار نسخه اندروید ناگهان موجی از اعتراضات در فضای مجازی و جهان و البته ایران به پا شد با این مضمون که چه نشستهاید که آن مردم بیپول و بی کلاس! اندرویدی هم میخواهند به شبکه اجتماعی وزین و بنوعی کلوب اختصاصی ما بیایند و این غیر قابل تحمل است. برخی اینستاگرام را پاک کرده، برخی گفتند ما به سرزمینهای دستنخوردهتر دیگر نظیر پینترست کوچ میکنیم. برخی میگفتند که صاحبان اندروید فاقد درک زیباییشناسانه استفاده از فیلترهای اینستاگرام هستند و فضا پر خواهد شد از عکسهای بیکیفیت! برخی دیگر تهدید میکردند اگر اندرویدی! هستید من را در اینستاگرام دنبال نکنید. فضای بشدت تنفرانگیزی از انبوه توییتهایی شکل گرفت که با انزجار از ورود گروهی بینام و نشان که بهرهای از زیباشناسی نبردهاند خبر میدادند و به همدیگر هشدار میدادند مبادا پستهای آنها را لایک کنید!
الان و با گذشت ۱۰ سال از آن روز شاید همه چیز به نظر شما مسخره بیاید ولی واقعیت این است که ما هرروز بیشتر و بیشتر در این الگوی ذهنی غرق میشویم و ناامیدانه در جستجوی نقطه (نقاط) تمایزی برای تعریف هویت و دلیل وجودی خودمان در این دنیا و تعاملات پیچیده و ارتباطات سختگیرانه آن هستیم. ما هنوز در درک رفتارهای انسان مدرن ناتوان هستیم، توسعه علوم شناختی و در کنار آن شاخههای از اقتصاد نظیر اقتصاد رفتاری که به کنشها و واکنشهای جامعه میپردازند باعث شده پیشرفتهای چشمگیری در فهم انسان داشته باشیم ولی همه این پیشرفت شاید تنها پوسته این ناشناخته عظیم را خراشی دادهاند.
سنت تمایزطلبی
البته رفتارهای اینچنین زاده این عصر نیستند و شاید حتی بتوان اینگونه رفتارها را باستانی هم دانست. حدود ۱۰ الی ۱۲ هزار سال پیش بشر توانست به لطف نوآوری در کشاورزی یکجانشین شود و هسته اولین روستاها و شاید شهرهای جهان را بنا نهد. نزدیک به ۹هزار سال پیش جایی در دشتهای آناتولی و در کشور ترکیه کنونی و در منطقه «چاتالهویوک» قدیمیترین شهر کشف شده جهان ایجاد شده است.
اولین شهر دنیا هیچ کوچهای نداشت و خانههایش به هم چسبیده و بدون پنجره بودند و تنها راه ورود به خانه از طریق سقف خانهها بود. البته این شهر فقط بدون کوچه و پنجره نبود، در این شهر هیچ قصری هم نبود، همه خانههای یکسان و یک شکل بودند، هیچ گروهی به دیگری برتری نداشت و ۱ درصدیها ( ۴ درصدی در نسخه داخلی!) هنوز وجود نداشتند. باستانشناسان نشانههای زیادی یافتند که حتی سبد و رژیم غذایی این مردم یکسان بود و تفاوتی در غذاها وجود نداشت. هرچند که نمیتوان بصورت قطعی گفت ولی بنظر میآید نیاکان ما الگوی رفتاری و ارزشی بسیار متفاوتتر و بدون سوءگیری و اختلال نسبت به همدیگر داشتهاند. البته شاید انسانشناسان و جامعهشناسان هیچوقت هم نتوانند جواب این سئوال را پیدا کنند که تمایزطلبی و تمایزجویی از چه هنگام در رفتار بشر نهادینه شده و چگونه به بخش بزرگی از سبک زندگیاش تبدیل شده است ولی چیزی که مسلم است الگویی بتدریج حاکم شده و حتی میتوان گفت به نوعی «آموزش» داده شده که همواره داشتن کنترل بر یک منبع و محدود کردن دسترسی دیگران به آن و تمایزآفرینی براساس آن را جزئی از رفتار طبیعی خود میداند.
واقعیت این است که در طول ۴۰ هزار سال گذشته که گونه انسان خردمند بتدریج تبدیل به توانمندترین گونه حیات در کنترل طبیعت شده است یک اصل را با گوشت و پوست خود احساس کرده است:
منابع محدود است و هرکسی منابع و دسترسی به آن را کنترل کند، قدرتمند (و مشهور) خواهد شد.
منابع شامل غذا، سرپناه، آب تمیز و البته فناوری (آتش، چرخ، ریسندگی و …) بوده است. بدلیل محدود بودن ذاتی بسیار از منابع، بشر اینگونه تمرین دیده است که هرگاه منبعی یافت به سرعت دور آن حصاری بکشد، نشانی (تابلویی) بالای آن بگذارد و از آن محافظت کند. این الگو در طول همانطور که گفته شد در هزاران سال گذشته در مغز ما نهادینه شده و شاید بجز تعداد معدود عارف و مصلح و پیامبران الهی هیچکس بر ضدارزش بودن این رفتار گزارهای نگفته است. عقلا بدرستی فهمیده بودند که اینگونه منشها باعث خواهد شد در درازمدت جوامع دچار یک نوع قبیلهگرایی پوچ شده و بدون فهم دقیق، قدم در راهی بگذارند که مانع از اعتلای جامعه و یا رسیدن به آرمانهای آن میشود. حتی ساختارهای توتالیتر هم تلاش میکردند که جامعهای خلق کنند و داشته باشند که افراد مزیتهای کمی نسبت به یکدیگر داشته باشند و فقط التزام و باور و حرکت در راستای آرمانهای آن ساختار محل تمایز انسانها باشد.
در اینکه ریشههای این رفتار از کجا نشات گرفته است من متخصص جامعهشناسی نیستم و شاید تحلیل و فروکاستن ابعاد این پدیده به چندین عامل ساده از منظر من درست نباشد، پس بهتر است به سراغ متخصصان برویم:
«پییر بوردیو» اندیشمند، جامعهشناس و مردم شناس بزرگ قرن بیستم در اثر سترگ خود با نام «تمایز؛ نقد اجتماعی قضاوتهای ذوقی – Distinction: A Social Critique of the Judgement of Taste» نتیجه نزدیک به ۲۰ سال مطالعه و پیمایش آماری دقیق خود از رفتارهای طبقات مختلف جامعه و نگاه آنها به ابزار، زبان، تحصیلات، هنر و … را به رشته تحریر درآورده است، هرچند که محدود بودن این اثر به جامعه فرانسه شاید تا حدی زیادی امکان نگاشت یک به یک آن به جوامع دیگر با فرهنگ، سبک زندگی، سطوح رفاه، دموگرافی، پیشینه تاریخی و … متفاوت را نداشته باشد ولی مفاهیم منتج از آن بشدت میتواند برای فهم دقیق برخی رفتارهای ذکر شده به ما کمک کند.
وی عقیده دارد که طبقات اجتماعی براساس یک خصوصیت ساخته نمیشوند و حتی براساس زنجیرهای از خصوصیات بنیادی هم شکل نگرفتهاند، بلکه طبقات با ساختار روابط میان همه خصوصیات ذیربطی تعریف میشوند که ارزش مختص به هریک از آنها تعیین میکند و تاثیراتی را که بر کردوکارها وارد میکند رقم میزند. یعنی شما نمیتوانید یک طبقه را صرفا براساس درآمد و یا نژاد و … بنامید و بسنجید و این برساخته دوران طولانی و البته روابط بسیار پیچیده است. این برساخت در بزرگترین بخش اثرگذاری خود یعنی در کودکی شکل میگیرد، نه اینکه شما به کودک بگویید فلان موسیقی وزین است و فلان تابلو زیباست، بلکه کودک یاد میگیرد براساس همین الگوها طبقه خود را «متمایز» کند، و ارزش را در آن طبقه جستجو کند. تمامی حس تنفر، انزجار ما از دیگران ناشی از همین الگوی غلط آموزش در کودکی است، که بوردیو تجمیع این «ذوقها» را مهمترین عامل هژمونی فرهنگی و تسلط و تحمیل ارزشهای گروهی از جامعه بر دیگران و سرکوب دیگر طبقات میداند. بوردیو میگوید بازتولید ساختار اجتماعی از عادوتوارههای[۲] افراد منتج میشود. که شاید علیرغم جبرگرایی مستتر در این نظر، که انسان را به مثابه موجودی تماماً پیشبینیپذیر و رباتگونه میپندارد همچنان ایده منطقی برای تعریف رفتار انسان (مدرن) باشد.
هیچکس در امان نیست
بنابراین نباید اینستاگرام را علت این پدیده قومگرایی و طبقهگرایی نسبتاً نوین فناورانه نباید دید و چه بسا که ناخواسته تنها معلولی از این روند مضمحل کننده بشر است. واقعاً خیلی دوست داشتم اساتیدی همچون بوردیو یا دیگر بزرگان، دنیای کنونی را هم تجربه میکردند تا شاید تفسیر متمایزتری! از این پدیده برای ما بیان میکردند.
من به عنوان یک علاقهمند به فناوری و کسی که سالهاست تلاش میکند تا با استخراج روندها، پازل ذهنی خودم از آینده فناوری و بشر را ترسیم کنم یک رهیافت دیگر هم بر این موضوع دارم. همانطور که در متن اشاره شد برخی از این رفتارها ناشی از همان الگوی کهن کنترل منابع است. یعنی ما تلاش میکنیم با محدودیت دسترسی و مداخله در یک منبع قدرت خود، و طبقه اجتماعی خود را حفظ کرده و یا تمایز بخشیم. حال این الگو در طول ۷۰۰۰ سال گذشته بر تمامی شئونات زندگی ما حاکم بوده است. ما همچنان «کمبود – Scarcity» یک کالا را میخریم و نه بودن آن را، بدین معنی که هرچقدر یک کالا/سرویس بیشتر در دسترس باشد قیمت و شاید حتی ارزش آن پایینتر بوده و درصورتیکه نایاب باشد گرانبها تلقی میگردد. این کمبود-محوری در دنیای ما موجب شده است که ما اساساً خود را هم براساس کنترلی که برای این چیزهای! محدود داریم تعریف کنیم. حال فناوری در بسیار از حوزهها عملکرد عجیبی در پیش گرفته است، بسیار از کالاها/سرویسهای تا پیش از این محدود بتدریج در حال فراوانی و کثرت (Abundance) هستند[۳]. شما در خانه فعلی خود امکاناتی دارید که شاهان در ۵۰ سال گذشته حتی رویای آن را هم نداشتند، دسترسی به یک مکان، به یک ابزار، به یک خوراک دیگر انحصار نیست و بزودی بشر با دنیایی مواجه خواهد شد که ابزار تمایز در آن، هرروز بیش از روز قبل انتزاعیتر و پوچتر میشود.
انقلاب «ساخت افزایشی – Additive Manufacturing» باعث خواهد شد دیگر کسی نتواند بگوید فلان ساعت مکانیکی رولکس با آن تعداد چرخ دنده ظریف، موجب تمایز من است، زیرا نوجوانی در گاراژ خانهاش با چاپگر سهبعدی میتوان همانند آن را در یک روز بیافریند.
اقتصاد اشتراکی و توسعه روبوتیک کاری خواهد کرد که کسانی که «مالک» اتومبیل هستند همواره به دیده تمسخر نگاه شوند و شاید فقط کلکسیونرها این کار را انجام دهند.
انقلاب اطلاعات باعث شده است که بزودی دیگر هیچ فردی به دیگری برتری اطلاعاتی محسوسی نداشته باشد و فقط هنر استفاده درست از موتورهای جستجو محل تمایز خواهد بود.
انقلاب هوش مصنوعی و ربوتیک منجر به این خواهد شد که والاترین! آثار هنری جهان در کنار مخلوقات ماشین، شبیه نقاشی و کاردستیهای کودکان باشند.
در مورد بسیاری از مواد کانی و غذایی و … هم هزاران فناوری در راه هستند که آن منبع بظاهر کم را تبدیل به منبعی کثیر و در اختیار همگان کند.
این تنها محدود به ابزارها و اشیاء نیست بلکه حرفهها و طبقات اجتماعی شکل گرفته از آنها را هم تهدید میکند. انقلاب اینترنت اشیاء و گسترش سلامت دیجیتال بزودی پزشکان بیشتری به عقب خواهد راند و توسعه روبوتیک و هوش مصنوعی شاید در بازه ۱۵ ساله کل آنچه که ما به عنوان پزشکی مدرن میشناسیم نابود خواهد نمود، زیرا پزشک دیگر یک موجود! نایاب نخواهد بود، برای فهم بهتر میتوان به وضعیت فعلی معلمها و اساتید نگاه کرد که به لطف تهدید کرونا و خانهنشینی مردم، هر روز بیش از روز قبل نقش و جایگاه کلاسیک خود را به پلتفرمهای آموزش از راه دور میبازند.
فناوری به مثابه نردبانی که باعث خواهد شد دسترسی ما به شاخههای بسیار بلند درخت منابع گسترش یابد (فارغ از اینکه رفتار مصرفزده ما و الگوی حریصانه ما در استخراج از طبیعت چگونه خواهد بود) و مطمئناً بسیار از الگوهای فکری ما را عوض خواهد کرد.
بواقع همه ما در خطر فناوری و کثرت هستیم و هیچکس در امان نیست، خطر نه فقط از باب آثار سوء آن[۴]، خطر از این منظر که بزودی ما بخش بزرگی از زیربنای هویتی خودمان را که براساس تخصص (کمبود متخصص)، مالکیت (دسترسی به یک منبع)، ذوق درک و خلق آثار هنری! و مهارت در استفاده از ابزار تعریف میکردیم، از دست خواهیم داد و بشر آسیبپذیرتر از هر دورهای در تاریخ مبهوت و مسخ شده به دنیای پیشرویش نگاه میکند و بسیار منفعل خواهد شد.
حتماً براساس الگوهایی که بوردیو مطرح کرده ما تلاش خواهیم نمود تمایزهای دیگری برای خود بیافرینیم، مثال خوب آن در سال ۲۰۰۸ و انتشار اپلیکیشن ۹۹۹ دلاری «I am Rich» در پلتفرم iOS بود که هیچ کارکردی نداشتند و فقط یک الماس قرمز را به شما نمایش میداد که وقتی روی آن را لمس میکردید جملات ذیل را نمایش میداد:
I am rich,
I deserve it,
I am good, healthy & successful
که اتفاقا تعدادی آن اپلیکیشن را خریداری کردند و جالب اینکه علاوه بر تفاخرفروشی ثروت خود، آن را یک اثر هنری هم مینامیدند! و چه بسا اگر اپل این اپلیکیشن را حذف نمینمود، جزو پرطرفدارترین اپهای خاص! بازار میشد که Rich Kidsهای جهان اسکرینشات آن را در اینستاگرام نمایش میدادند.
یا همچنان براساس الگوی بوردیو انبوهی از چیزها! و رفتارهای ساختارشکن و غیرمتعارف محل تمایز خواهد شد و طبقهای که الگوهای خود را از دست دادهاند، برای آنها فرمهای زیباییشناسی جدید تعریف خواهند نمود و با برچسب هنر مدرن!، فهم و ادراک خود از زوایای آن را به عنوان یک نقطه تمایز برای طبقه خود تعریف خواهند نمود و شاید این دور باطل بازهم ادامه یابد.
ولی در آیندهای نزدیک و در نهایت همه اینها رنگ خواهند باخت و با اینکه پیشبینی سخت است ولی بزودی نیاز خواهیم داشت تا گروهی از اندیشمندان بواقع طرحی نو دراندازند و هویت بشر را به شکلی دیگر و براساس الگویی متناسب با جهان فعلی ترسیم کنند. ایجاد تمایز در دنیای کثرت و دنیای فراوانی سخت و سختتر خواهد شد و یا ما باید الگوی فکری ایجاد تمایز را اصلاح کنیم و فلسفه وجودی طبقات اجتماعی را از بین ببریم و در غیر اینصورت باید بتدریج شاهد فزون شدن بهایی باشیم که برای تمایز میپردازیم، تمایزی که شاید حتی روزی به بهای جان ما تمام شود.[۵]
[۱] یک مطالعه و پیمایش اینترنتی در سال ۲۰۱۲ در آمریکا نشان داد که اگر مرز ثروتمندی را درآمد ۲۰۰هزار دلار در سال بدانیم، دارندگان گوشیهای اندرویدی از لحاظ تعداد و شاخصهای اقتصاد اجتماعی نسبت به دارندگان آیفون فقیر یا پولدار محسوب نمیشوند و هیچیک به دیگری برتری ندارد.
[۲] «عادتواره – Habitus یا ریختار یا خصلت، یک مجموعه از طبیعتهای مجَسّم و امیال است، که چگونگی ادراک شخص از جهان اجتماعی اطراف خود و واکنش شخص به آن را سازماندهی میکند.» ویکیپدیا
[۳] ارزشهای (حتی بنیادین) افراد یا جامعه میتواند این الگو را تحت تاثیر قرار دهد و شاید حتی «ممانعت از دسترسی مردم عادی به یک منبع و ایجاد محدودیت در استفاده از آن»!!! و قبیلهای و الیگارشی شدن آن، امری ارزشمند و اخلاقی محسوب شود که شاید مسئله را برای شما پیچیده کند.
[۴] ژان بودریار در کتاب «جامعه مصرفی» به تفصیل در باب آسیبهای نگاه مصرفزده به دنیا و اینکه هرچیزی را مثابه ارزش مصرفی و کمبود و کثرت آن طبقهبندی کنیم، صحبت کرده است.
[۵] این نوشتهها در مقام قضاوت نوشته نشده است و اگر قضاوتی درون آن است سهوی و البته نامعتبر است و فقط بحث آگاهیسازی از ریشه برخی رفتارهای ما هست که شاید برای مارکتینگ و پرسونال برندینگ و قدرتمند شدن شما تاکنون کارآ بوده و حتی لذتبخش! بوده باشد ولی من نگران آسیبهای روانی پسین آن برای افرادی هستم که با این نظام ارزشی زندگی میکنند. کلاً فناوری حتی در شکل ابزاری خودش خیلی بیرحم است و باید مراقبش باشید… هیچکس در امان نیست.
این مقاله در شماره ۳۵ و تیرماه ماهنامه عصر تراکنش و با همراهی عزیزان راهپرداخت چاپ شده است.
اوصیکم به شنیدن این قسمت از بادیوکرانه…
2 دیدگاه دربارهٔ «عصر فناوری، پایانی تلخی برای متمایزها»
نوشته خوبی بود ولی عنوان عجیبی انتخاب کرده اید. واکسن «از دست رفته» چرا؟ درست است که خواسته اید از نام کتاب پروست تقلید کنید ولی بر خلاف زمان از دست رفته پروست، واکسنی در کار نبوده که از دست برود.
سلام و وقت بخیر… اتفاقاً بشدت عامدانه انتخاب شده و تیتر رو از نگاه آینده نوشتم… متاسفانه واکسن برای مردم ایران از دست رفته هست و خیلی دیرتر از اونی که حق مردم هست بدستمان میرسد و شاید دهها هزار نفر رو در این مدت از دست بدهیم…